آنگاه که مسیرم از بیراهه به تو خورد دنیا آسمان بدیهایش را به رویم بست..!
آنگاه که مسیرم از بیراهه به تو خورد دنیا آسمان بدیهایش را به رویم بست..!
من از تاریکی قلبم نمی ترسم
دلیلش را نمیدانم
همه گویند که تو سردی ...
همه گویند که تو فانوس خاموشی به دست داری
دلیلش را نمیدانم
چرا گویند که مجنون گنه کاری...
مگر دلدادگی جرم ست...
مگر پروانه ی شمعی شدن جرم ست...
امشوشوشه لیپه لیلی لونه امشوشوشه آقا صبر کن امشوشوشه یارم پر از جونه چی شد پس وِ آخه نمیشه که آقا اجازه
بیاین بچه ها این آهنگُ بندری بزنیم "موافقید" آره آ صبر کن
آ بهزاد برو پشت اون جَو بشین آقا اون باس ورداراون اولش بزن آهان اینه
حاضرید ، بریم ، برو
(امشوشوشه لیپک لیلی جونه امشوشوشه یارم پر ازجونه امشوشوشه یارم پرازجونه 6) هان هو ماشالله جونوم جونوم جونوم توتو آهان
(ماماماماماماماسوختم ما برشتم که دیشو نومه نوشتم آی تاکسی بیا شوفر برو مال اندیمشکم 2)هان جونوم ماشالله تو جونوم تو برو
(آی مو خرمایی چشم عسلی دختر اهوازی 2)
توی بازار سبزی تو رو دیدم وا لاج و نازی
(گردن بلوری مثل هُلویی سینه ی اناری 2)
عاشقت شدم خود میدونی ندارم قراری
(آخ ماسوختم ما برشتم که دیشو نومه نوشتم... .2)
او که آب حیاتم داد با انگشتش جوابم داد ما که نگاه چشاش کردیم با چشمونش جوابم داد
تموم هستی ام کردم فدایت ، تموم هستی ام کردم فدایت
فدای اون دو چشمون سیاهت ، آخ فدای اون دو چشمون سیاهت
(آخ ماسوختم ما برشتم که دیشو نومه نوشتم... .2)
(امشوشوشه لیپک لیلی لونه ، امشوشوشه یارم پراز جونه 2)
آهان، شُلش نکن، بیا، بدو،بدو،بدو، ماشالله، جونوم، بیا
(ما میرم به بندر سی هوای یارم همون یاری که هی میگم خیلی دوستش میدارم 2)
خوشگل بانمکی چه بلایی دختر خوشگل و طنازی (وای چه بلایی دختر وای چه بلایی دختر وای چه بلایی دختر 2)
شهلا یار مهربونوم،شهلا یار مهربونوم (اسم تو ورد دل زبونوم 2)
(رفتی سفر چشم برات میمونوم 2)،(تا تو بیای ما تو نمبسونوم 2)
خداحافظ
این ایدی دیگه دست من نیست..خصوصی نفرستید..
اینم از سعید021 ک ب پایان رسید.....
من نه عاشق هستم
ونه محتاج نگاهی که بلغزد برمن
من خودم هستم وتنهایی و یک حس غریب
که به صدعشق وهوس می ارزد....
من نه عاشق هستم
ونه دلداده به گیسوی بلند
ونه آلوده به افکار پلید
من به دنبال نگاهی هستم
که مرا از پس دیوانگی ام میفهمد !!!
من خودم هستم و یک دنیا ذکر
که درونم لبریز
شده از شعر حقیقت جویی
من نه عاشق هستم
نه حزین ِ غم ِ تنهایی ها
من نه عاشق هستم
ونه محتاج نوازش یا مهر
من دلم تنگ خودم گشته و بس
مَنِشینید کنارم
پیِ دلجویی و خوش گفتاری
که دلم از سخنان غم و شادی پر شد
من نه عاشق هستم
و نه محتاج نگاهی که بلغزد در من...
گیسوانت زیر باران، عطــر گندمزار… فکــرش را بکن!
با تو آدم مست باشد، تا سحر بیدار… فکرش را بکن!
در تراس خانه رویارو شوی با عشق بعـد از سالها
بوسه و گریه، شکوه لحظهی دیدار… فکرش را بکن!
سایهها در هم گــره، نور ملایـــم، استکان مشترک
خنده خنده پر شود خالی شود هربار… فکرش را بکن!
ابـــر باشم تا کـــه ماه نقـــرهای را در تنــم پنهــان کنم
دوست دارد دورِ هر گنجی بچرخد مار… فکرش را بکن!
خانهی خشتی، قدیمی، قل قل قلیان، گرامافون، قمر
تکیـه بر پشتــی زده یار و صدای تار… فکرش را بکن!
از سمــاور دستهایت چای و از ایوان لبانت قند را…
بعد هم سیگار و هی سیگار و هی سیگار… فکرش را بکن!
اضطراب زنگ، رفتم وا کنم در را، کـــه پرتم میکنند
سایهها در تونلی باریک و سرد و تار… فکرش را بکن!
ناگهان دیوانهخانه… ــ وَ پرستاری که شکل تو نبود
قرصها گفتند: دست از خاطرش بردار! فکرش را نکن!
من خودم عاشق این شعرم
تمام لرزش دست و دلم از آن بود که عشق پناهی گردد پروازی
نه گریز گاهی...
ای عشق ای عشق چهره ی آبیت پیدا نیست
من ریشه های تو را دریافته ام
با لبانت برای همه لبها سخن گفته ام
و دستهایت با دستان من آشناست
در خلوت روشن با تو گریسته ام برای خاطر زندگان
و در گورستان تاریک با تو خوانده ام زیباترین سرودها را
زیرا که مردگان این سال عاشقترین زندگان بوده اند
تیتراژ سریال علاء الدین که سال 74 از شبکه دو پخش میشد.
خیلی دوست دارم اهنگشو پیدا کنم ولی فقط متنشو دارم
صدای باد و بارونه
صدای شرشر آروم ناودونه
یكی داره تو تنهایی
یه شعر تازه میخونه
خودش تنها، صداش غمگین، دلش كوچیك،
غمش اندازه دنیاست:
" دلم غمگین و بیتابه
مث ماهی توی یك تنگ بیآبه
دلم گنجشك پر بستهس
تك و تنهاست
از این بیهمدمی خستهس
دلم یه همزبون میخواد
یه دوست مهربون میخواد
یكی باشه دلم واشه
مث یك نقطه روشن
توی تاریكی پیدا شه
ببار ای نمنم بارون
كه باز آبی بشن ابرا
بتاب ای قرص ماه نو
كه روشن شه دل علا "
Who looses today, won’t find tomorrow, There is nothing important as today
دوستان شرح پریشانی من گوش کنید
داستان غم پنهانی من گوش کنید
قصه بی سر و سامانی من گوش کنید
گفت و گوی من و حیرانی من گوش کنید
شرح این آتش جان سوز نگفتن تا کی؟
سوختم سوختم این راز نهفتن تا کی؟
روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم
ساکن کوی بت عربده جویی بودیم
عقل و دین باخته دیوانه رویی بودیم
بسته سلسله سلسله مویی بودیم
کس در آن سلسله غیر از من و دل بند نبود
یک گرفتار از این جمله که هستند نبود
نرگس غمزه زنش اینهمه بیمار نداشت
سنبل پر شکنش هیچ گرفتار نداشت
اینهمه مشتری و گرمی بازار نداشت
یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت
اول آنکس که خریدار شدش من بودم
باعث گرمی بازار شدش من بودم
عشق من شد سبب خوبی و رعنایی او
داد رسوایی من شهرت زیبایی او
بسکه دادم همه جا شرح دلارایی او
شهر پر گشت ز غوغای تماشایی او
این زمان عاشق سرگشته فراوان دارد
کی سر برگ من بی سروسامان دارد...
وحشی بافقی
ویرایش توسط یا زهرا : 05-22-2015 در ساعت 07:50 PM
در آنجا بر فراز قله ی کوه
دو پایم خسته از رنج دویدن
به خود گفتم که در این اوج دیگر
صدایم را خدا خواهد شنیدن
به سوی ابرهای تیره پر زد
نگاه روشن امیدوارم
ز دل فریاد کردم کای خداوند
من او را دوست دارم ..دوست دارم...
شعر از فروغ فرخزاد بود..البته طولانی تر هستش ولی من فقط این تیکه شو دوس دارم
....
زندگی رویایی دنیاتم و دنیامی یه مسیر تا اخرش از میون دوراهی رویا ساده مثل حرفهامی یه رنگ مثل دریایی رویا بغلت کردم رویا بغلت کردم
Tohi
زندگی سه دیدگاه داره
دیدگاه شما
دیدگاه من
حقیقت
ویرایش توسط سوگل1 : 05-19-2015 در ساعت 10:36 PM
من ریشه های تو را دریافته ام
با لبانت برای همه لبها سخن گفته ام
و دستهایت با دستان من آشناست
در خلوت روشن با تو گریسته ام برای خاطر زندگان
و در گورستان تاریک با تو خوانده ام زیباترین سرودها را
زیرا که مردگان این سال عاشقترین زندگان بوده اند
کوبانی بی دفاع
خوابت گلوله می خورد هر شب
و پلک پنجره هایت را
در وحشتِ هیولایی تکبیرگو می گشایی
که کف به لب آورده
نزدیک می شود.
کوبانی! کوبانی! کوبانیِ بی دفاع!
زنانت کلاشینکف به دست می خوابند و کودکانت
با پوکه های فشنگ سوت سوتک می سازند
تا برای دَمی از یاد ببرند
پدرانشان دیگر به خانه باز نمی گردند.
کوبانی! کوبانی! کوبانیِ بی دفاع!
جهان خود را به خواب زده
و "سازمان ملل"
دلار در گوش هایش فرو کرده
تا نشنود
طنین خمپاره هایی را
که بر تو فرود می آیند.
کوبانی! کوبانی! کوبانیِ بی دفاع!
ما تنها تماشا می کنیم
دودی را که از پسِ کوه ها به آسمان می رود
و آوازِ آرزویی مشترک را همصدا می شویم
با تکه ای از کردستان
در قلب هامان
کوبانی! کوبانی! کوبانیِ بی دفاع! // یغما گلرویی
«باز باران٬ با ترانه میخورد بر بام خانه»
خانه ام کو؟ خانه ات کو؟
آن دل دیوانه ات کو؟
روزهای کودکی کو؟
فصل خوب سادگی کو؟
یادت آید روز باران
گردش یک روز دیرین؟
پس چه شد دیگر٬ کجا رفت؟
خاطرات خوب و شیرین
کوچه ها شد، کوی بن بست
در دل تو٬ آرزو هست؟
* * *
کودک خوشحال دیروز
غرق در غمهای امروز
یاد باران رفته از یاد
آرزوها رفته بر باد
* * *
باز باران٬ باز باران
میخورد بر بام خانه
بی ترانه ٬ بی بهانه
شایدم٬ گم کرده خانه
در آن زمان که بمیرم در آرزوی تو باشم، بدان امید دهم جان ک خاک کوی تو باشم
من ریشه های تو را دریافته ام
با لبانت برای همه لبها سخن گفته ام
و دستهایت با دستان من آشناست
در خلوت روشن با تو گریسته ام برای خاطر زندگان
و در گورستان تاریک با تو خوانده ام زیباترین سرودها را
زیرا که مردگان این سال عاشقترین زندگان بوده اند
منوتوسهم بهاریم،اگر بگذارن
میل به پاییز نداریم ،اگررررر بگذارن
خسته
از بيم و اميد عشق رنجورم
آرامش جاودانه مي خواهم
بر حسرت دل دگر نيفزايم
آسايش بي كرانه مي خواهم
پا بر سر دل نهاده مي گويم
بگذشتن از آن ستيزه جو خوشتر
يك بوسه ز جام زهر بگرفتن
از بوسه آتشين او خوشتر
پنداشت اگر شبي بسر مستي
در بستر عشق او سحر كردم
شب هاي دگر كه رفته از عمرم
در دامن ديگران بسر كردم
ديگر نكنم ز روي ناداني
قرباني عشق او غرورم را
شايد كه چو بگذرم از او يابم
آن گمشده شادي و سرورم را
آنكس كه مرا نشاط و مستي داد
آنكس كه مرا اميد و شادي بود
هر جا كه نشست بي تأمل گفت
«او يك زن ساده لوح عادي بود»
مي سوزم از اين دوروئي و نيرنگ
يكرنگي كودكانه مي خواهم
اي مرگ از آن لبان خاموشت
يك بوسه جاودانه مي خواهم
رو، پيش زني ببر غرورت را
كاو عشق ترا بهيچ نشمارد
آن پيكر داغ و دردمندت را
با مهر بروي سينه نفشارد
عشقي كه ترا نثار ره كردم
در سينه ديگري نخواهي يافت
زان بوسه كه بر لبانت افشاندم
سوزنده تر آذري نخواهي يافت
در جستجوي تو و نگاه تو
ديگر ندود نگاه بي تابم
انديشه آن دو چشم رؤيائي
هرگز نبرد ز ديدگان خوابم
ديگر بهواي لحظه ئي ديدار
دنبال تو در بدر نمي گردم
دنبال تو اي اميد بي حاصل
ديوانه و بي خبر نمي گردم
در ظلمت آن اتاقك خاموش
بيچاره و منتظر نمي مانم
هر لحظه نظر به در نمي دوزم
وان آه نهان بلب نمي رانم
اي زن كه دلي پر از صفا داري
از مرد وفا مجو، مجو، هرگز
او معني عشق را نمي داند
راز دل خود باو مگو هرگز
فروغ فرخزاد
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از پیش تو اینک عقب سر نگران
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان و دگران، وای به حال دگران...
هر جا چراغی روشنه
از ترس تنها بودنه
ای ترس تنهایی من
اینجا چراغی روشنه..
شیخی به زنی فاحشه گفتا مستی
هردم به هوای دگری پا بستی
زن گفت اری هر انچه گویی هستم
اما تو چنان که مینمایی هستی
شازده کوچولو گُفت
گُلِ مَن گاهی بَداَخلاق و کَم
حوصِله و مَغرور بود
اَما ماندَنی بود این بودَنَش بود که او را تَبدیل به گل مَن کَرده بود
I
دارمت دوست به قدری که خدا میداند
تو کمان گرفته و در کمین
که زنی به تیرم و من غمین
همه غمم بود از همین
که خدا نکرده خطا کنی...
تو چه دانی که پس هر نگه ساده من
چه جنونی ...چه نیازی ... چه غمی ست
یا نگاه تو که پرعصمت و ناز
بر من افتد چه عذاب و ستمی ست
دردم این نیست ولی
دردم این است که من بی تو دگر
از جهان دورم و بی خویشتنم
پوپکم ...
آهوکم ...
تا جنون فاصله ای نیست از اینجا که منم
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــ
این شعر زیبا خیلی برام عزیزه چون عزیزی با عشق اینو برام نوشت
در مقامی که صدارت به فقیران بخشند
چشم دارم که به جاه از همه افزون باشی
ویرایش توسط کیانا94 : 05-23-2015 در ساعت 02:03 AM دلیل: غلط
جینگ جینگ ساز میاد و از بالوی شیراز میاد
شازده دوماد غم مخو. که نومزادت با ناز میاد
زندگی سه دیدگاه داره
دیدگاه شما
دیدگاه من
حقیقت
از زندگانیم گله دارد جوانیم شرمنده جوانی از این زندگانیم
درد عشقی کشیده ام که مپرس
زهر هجری چشیده ام که مپرس
گشته ام در جهان و اخر کار
دلبری برگزیده ام که مپرس
سختی ها باعث میشوند که بعضی ها بشکنند و بعضی ها رکورد بشکنند
حرف دل شماست بخاطر اون خوشتون اومد اقا رامش
سختی ها باعث میشوند که بعضی ها بشکنند و بعضی ها رکورد بشکنند
حرف دل شماست بخاطر اون خوشتون اومد اقا رامش
سختی ها باعث میشوند که بعضی ها بشکنند و بعضی ها رکورد بشکنند
پــس از آفرینــــش ادم خـــدا گـــفت به او:نازنیـــنم ادم ...
بــا تــو رازی دارم ...
انــدکی پیـــشتر آی ...
آدم آرام و نجـــیب آمد پیـــش ...
زیـــر چشــــــمی به خــــــدا مـــی نگریــــــســـــــت ...
محــــو لبخنــــد غم آلــــود خــــدا .. دلش انگار گریست ...
نازنینم آدم !!! قطره ای اشـــک ز چشمان خـــداوند چکیــــد ...
یاد مــــن باش که بــــس تنهایـــــم ...
بغــــض آدم ترکـــــید .. گونه هــــایش لرزیـــد ..
بــــه خدا گفت : من به انـــدازه ی ..به اندازه ی گـــل های بهشـــــــــت ... نه ..
به انـــــدازه ی عــــرش ..نه .. نه .. به انــــدازه ی تنهائیـــــت ...
ای هســـــــتی من دوســـتدارت هستم ...
آدم کولـــه اش را برداشت ..خســته و سخت قدم بر مـــی داشت ...
راهـــی ظــــــــــــلــمت پر شــــــور زمـــــین ..
طفــــلکی بنده غمــگین ادم ..
در میـــــــان لحظـــــه ی جانکاه هبــــــــوط ... زیر لبهـــــــای خدا باز شــــــــنید ...
نازنیــــــنم ..ادم ... نه به اندازه ی تنهــــــــائی من ...
نه به اندازه ی عــــــرش .. نه به اندازه ی گل های بهــــشت ...
که به انـــدازه ی یکــــ دانــــــــه ی گــــــــندم تو فقـــــط یادم بـــــــاش ...
نــــــازنینم آدم ...نبـــــری از یـــــادم ..
ویرایش توسط شقایق21 : 06-08-2015 در ساعت 01:53 AM
در ره منزل لیلی که خطرهاست در ان
شرط اول قدم ان است که مجنون باشی
سختی ها باعث میشوند که بعضی ها بشکنند و بعضی ها رکورد بشکنند
اقا رامش خیلی دلم میخواست بدونم این عشق شما چه شکلیه که شما اینقدر دوسش دارین
سختی ها باعث میشوند که بعضی ها بشکنند و بعضی ها رکورد بشکنند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)